فرود شمخالی شباهنگ




من در تمام قصه ها برادر را بزرگترین پشتیبان و مایه امید برادر ها خوانده ام


پادشاه قصه ها


ای برادر پادشاه قصه ها

بیژن ای درمان درد و غصه ها

 

تو دلی داری به پهنای جهان

لطف تو بر هر کسی گشته عیان

 

با سخن قطره چو دریا میکنی

در دلم امید برپا میکنی

 

پندهای تو چنان پند پدر

می کند روشن دل و جان پسر

 

هرسخن سنجیده هر جا گفته ای

چون عسل شیرین چه زیبا گفته ای

 

هر زمان از توسخن بشنیده ام

زان سخن خیر و کرامت دیده ام

 

چون من گمراه آوردی به راه

تا نیفتادم به گودال گناه

 

دست بردی سوی هر افتاده ای

چون پدر مرد رهی آزاده ای

 

عمر نوح از بهر چون تو کمتر است

ارزش گفتار تو همچون زر است


هر زمان من راه خود گم کرده ام

نا امیدی در دلم پرورده ام

 

همچنان ناجی نجاتم داده ای

نیمه شب آب حیاتم داده ای

 

هر زمان دور از نصیحت می شوم

فارغ از پند و حقیقت می شوم

 

گر شبی امید را گم میکنم

ناگهان پشتی به مردم میکنم

 

خود چو می بینم به بند دیگران

میشوم محتاج پند دیگران

 

میرسد دستی نهان از غیب ها

میدهد بر من خبر از عیب ها

 

میرسد از ره که آگاهم کند

آگهم زین راه گمراهم کند

 

پندهای تو مرا جان میدهد

بر من گمراه ایمان می دهد

 

هرکسی دیدی به گرداب گناه

یا کسی در حال افتادن به چاه

 

دست برده داده ای بر او نجات

شد شفای دست تو آب حیات

 

ایزد دانا نگهدار تو باد

خالق هر دو جهان یار تو باد


. روز تولد بیژن و فرود

فرود شمخالی (شباهنگ)      / 10 / 1394  


شعر برادر - فرود شمخالی 

 

 تقدیم به برادر عزیز و همتای بزرگوارم بیژن شمخالی که همیشه در زندگی برایم چون پدری مهربان و معلمی نکته دان و دوستی بی زیان بوده است.


بی تاج سر


پدرها رفت و ناگه ما پسرها بی پدر ماندیم

ز سر ها تاج سرها رفت همه بی تاج سر ماندیم


چنان طفلی ندانستیم قدر گوهر خود را

گهرها را چو گم کردیم از آن پس بی گهر ماندیم


به شب طوفان رسید از ره صدف تاراج طوفان شد

چنان طفلی چو گم کردیم صدف بی سیم و زر ماندیم


پدرهایی که چون گنج هنر بودند در عالم

همه آن باهنر ها رفته اند ما بی هنر ماندیم


پدرگویی چو دریایی پراز موج و تلاطم بود

منو تو جرعه آبی به جویی مختصر ماندیم


بزرگان هم که کوچیدند از این منزلگه فانی

غریب و بی کس و تنها در اینجا بی ثمر ماندیم


برادر تو سرت سبز و وجودت بی بلا عمری

من بی خانمان با این تنی نالان هدر ماندیم


(شباهنگ) خون و دل خوردن نشاید صبر می باید

بزرگان نوبتی رفتند و ماها بی خبر ماندیم

.

/ 10 / 1393              فرود شمخالی (شباهنگ)


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سایت مرجع دانلود پایان نامه - تحقیق - پروژه معماری www nbpars.ir 09128380245 onlinshop-tehran CASPIAN CYCLING بک گراند مجله عمومی کاربران keikhaff 26ماه انتظار باعلائم ظهور پارسی گیم kuchha emohtava